Deutsch Persisch Wörterbuch - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Begriff hier eingeben!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 84 (1483 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
Deutsch Persisch Menu
Bitte nehmen Sie Platz! U خواهش میکنم روی صندلی بشینید!
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Bitte Schön! U خواهش میکنم!
Bitte sehr! U خواهش میکنم!
Gern geschehen! U خواهش میکنم!
Bitte nehmen Sie Platz! U خواهش میکنم بفرمایید !
Senden Sie mir bitte Informationen zu ... U خواهش میکنم اطلاعات را برایم در مورد ... ارسال کنید.
Anliegen {n} U خواهش
Bitten {n} U خواهش
Begehr {n} U خواهش
Bitte {f} U خواهش
auf Bitten von U به خواهش
Aufforderung {f} U خواهش
Begehren {n} U خواهش
Fehlbitte {f} U خواهش بیهوده
wünschen U خواهش داشتن
Bitter {n} U خواهش کننده
Ich bin stolz auf dich. U من به تو افتخار میکنم.
Ich gehe mal davon aus, dass ... U من فرض میکنم که ...
Ich bedanke mich! من تشکر میکنم!
rollig <adj.> U مطیع خواهش نفس
geil <adj.> U مطیع خواهش نفس
wuschig <adj.> U مطیع خواهش نفس
rallig <adj.> U مطیع خواهش نفس
Hier wohne ich. U اینجا من زندگی میکنم.
Ich lebe allein. U من به تنهایی زندگی میکنم.
Ich bin stolz auf dich. U من بهت افتخار میکنم.
Mich überkommt ein Schauder U احساس ترس شدید میکنم..
Mir knurrt der Magen. U یکدفعه احساس گرسنگی میکنم.
Ich wohne noch zu Hause. U من هنوز با والدینم زندگی میکنم.
Gehe ich richtig in der Annahme, dass ... U آیا درست فکر میکنم که ...
Gehe ich recht in der Annahme, dass ...? U آیا درست فرض میکنم که ...
Ich verlasse dich! U من ترکت میکنم! [در یک رابطه دونفره]
Ich arbeite daran. U دارم روش کار میکنم.
Ich glaube, ich kenne das problem. U فکر میکنم، بدونم اشکال کجاست.
Bitte entschuldigen Sie die Verspätung. U از تاخیر پیش آمده عذرخواهی میکنم.
Ich wohne [lebe] alleine in der Stadt Halle. من در شهر هاله تنها زندگی میکنم.
Ich bekomme eine Gänsehaut. U احساس تنفر یا ترس شدید میکنم.
Sag mir Bescheid, um welche Zeit du kommst und ich hole dich von der Endstation ab. U به من بگو کی میرسی و من با تو در ایستگاه آخری ملاقات میکنم.
Ich denke, das Schlimmste ist überstanden. <idiom> فکر میکنم، بدترین بخشش رو پشت سر گذاشتیم.
Ach, was soll's! U اه مهم نیست! [اه با وجود این کار را میکنم!]
Ich verbinde Sie jetzt. U شما را الان وصل میکنم. [در مکالمه تلفنی]
Ich heiße "Oliver Pit" und wohne in Berlin. U اسم من الیور پیت هست و در برلین زندگی میکنم.
Ich setze voraus, dass Sie diesen Artikel gelesen haben. U من فرض میکنم که شما این مقاله را خوانده اید.
Ich gehe davon aus, dass Sie diesen Artikel gelesen haben. U من فرض میکنم که شما این مقاله را خوانده اید.
Ich lasse es drauf ankommen. U من آن را باور میکنم [می پذیرم] [چیزی نامشهود یا غیر قابل اثبات]
Ich mache das nur für mich und für niemand anderen. U این را من فقط بابت خودم میکنم و نه برای کسی دیگر.
Ich reiße mir jeden Tag den Arsch auf. U من هر روز کون خودم را پاره می کنم. [سخت کار یا تلاش میکنم.]
Ich werde ihn morgen anrufen - oder nein, ich versuch's gleich. U من فردا با او [مرد] تماس خواهم گرفت - پس ازفکربیشتری، من همین حالا سعی میکنم.
Stuhl {m} صندلی
Sitzplatz {m} U صندلی
Drehstuhl {m} U صندلی متحرک
Faltstuhl {m} U صندلی تاشو
Mandat {n} U صندلی مجلسی
Feldstuhl {m} U صندلی تاشو
Drehsessel {m} U صندلی گردان
Mandat {n} U صندلی در مجلس
Abgeordnetensitz {m} U صندلی مجلسی
Bürostuhl {m} صندلی اداری
Bürosessel {m} U صندلی اداری
Arm {m} U دسته [صندلی]
Fahrersitz {m} U صندلی راننده
Drehstuhl {m} U صندلی چرخان
Drehstuhl {m} U صندلی گردان
In all den Jahren, wo ich Auto fahre, ist mir so ein Verhalten noch nicht untergekommen. U در تمام این سالها که من رانندگی میکنم همچه رفتاری برایم هنوز پیش نیامده است.
Schleudersitz {m} U صندلی پران [هواپیمایی]
Armlehne {f} U دسته صندلی راحتی
Bürodrehstuhl {m} U صندلی گردان اداری
Feldstuhl {m} U صندلی خیمه و چادر
Bein {n} U پایه [میز،صندلی]
Hockerbank {f} U نیمکت [صندلی] بدون پشتی
Rolle {f} U چرخ [زیر صندلی یا میز]
Ich möchte einen Sitzplatz am Fenster. U من یک صندلی کنار پنجره می خواهم.
Ich möchte einen Sitzplatz am Gang. U من یک صندلی نزدیک به راهرو می خواهم.
Laufrolle {f} U چرخ [زیر صندلی یا میز]
Lenkrolle {f} U چرخ [زیر صندلی یا میز]
Rad {n} U چرخ [زیر صندلی یا میز]
Ist hier frei? U کسی روی این صندلی می شیند؟
Jemanden um ein paar Worte bitten U خواهش کردن از کسی کمی [در باره کسی یا چیزی] صحبت کند
Ich arbeite in einer Bank, genauer gesagt in der Melli Bank. U من در بانک کار میکنم یا دقیقتر بگویم در بانک ملی.
Die Bühne war bis auf ein paar Stühle leer. U صحنه نمایش به استثنای چند تا صندلی لخت بود.
Haben Sie ein rollstuhl-gängiges Zimmer? U شما یک اتاق که قابل دسترس صندلی چرخ دار باشد دارید؟
Der Vater saß am Steuer und wir Kinder fuhren hinten mit. U پدر پشت فرمان می راند و ما بجه ها صندلی عقب سوار بودیم.
Jetzt glaub ich es langsam. U دارم یواش یواش قبولش میکنم.
Stell die Stühle weit genug auseinander, dass sich die Leute gut bewegen können. U فاصله صندلی ها را به اندازه کافی از هم جدا بگذار که مردم بتوانند به راحتی تکان بخورند.
Recent search history Forum search
1این جا کار میکنم
1سلام دوستان این شعرو تقدیم میکنم به همه ی دوستان عزیزم امیدوارم خوشتون بیاد
4کلمه عقل درزبان آلمانی چیست مثلا تو عقل نداری.
4کلمه عقل درزبان آلمانی چیست مثلا تو عقل نداری.
4کلمه عقل درزبان آلمانی چیست مثلا تو عقل نداری.
4کلمه عقل درزبان آلمانی چیست مثلا تو عقل نداری.
1 بردن و آوردن را به آلمان چطوری میگن من که واقعا گیج شدم
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Deudic.com